خاطرات روزانه من

متن مرتبط با «مرسی» در سایت خاطرات روزانه من نوشته شده است

خدایا مرسی عشقمو افریدی

  • چند روز پیش یهو کفش طبی هام ترکید و من برای خرید و پیاده روی خیلی سختی کشیدم حتی کتونی هم اذیتم میکرداقای پدر هم برای سالگرد ازدواجمون و تولدم و کادوی عید نوروز برام یه کفش پاشنه بلند شیک از چرم مشهد خرید که خیلی خوشگلن و گرون هم خرید و منم روم نمیشد بگم وای بازم کفشتا اینکه دیروز یه پولی که فکرشم نمیکردیم برامون ریختن و عصری برای تعمیر عینکم میخواستیم بریم بازار که گفتم کفش طبی هم بگیریم اصولا کفشهامو و صندلهامو از قدیم الایام از مغازه تاباتا میخرم جنسشون عالیه رفتیم عینکمو درست کردیم یه زنجیر شیک هم براش خریدم و یه کفش طبی راحت خریدماقای پدر خواست شیشه کدر شده ساعتی که بابام بهش هدیه داده بود رو عوض کنه که گفتن 2 تومن فقظ شیشه میشه اونم باید سفارش بدیم و ساعتش 22 تومن قیمتشه که کلی کیف کرد ولی انجامش نداد و گذاشت برای بعد عید سر فرصت فندوق خان هم یه تفنگ سرنیزه دار که تو مدرسه دست دوستش دیده بود و چند وقتی بود دلش میخواست رو خرید و برگشتیمهوا هنوز عصرها سرده خداییشجمعس و اقای پدر روزهایی که نمیره سر کار شب پیش فندوق میخوابه و الان صدای خروپفشون میاد منم از صبح بیدارم و برای اینکه بیدارشون نکنم حتی برای خودم قهوه هم دم نکردمراستی یه کشف جدید همیشه برای شستشوی صورتم فوم شستشو میگرفتم اینبار مایع شستشو گرفتم بخدا نمیدونستم این مایع های شستشو رو بریزم توی اون قبلیهای فومی اینها رو هم شکل فوم تحویل میده والا وقتی دیدم کلی هیجان زده شدم وای خدایا مرسی عشقمو افریدیمنو که میشناسید با چیزهای بسیار کوچیک کلی هیجان زده میشم و روزمو میسازه + نوشته شده در جمعه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 11:11 توسط  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها