خاطرات روزانه من

متن مرتبط با «نمایشگاه» در سایت خاطرات روزانه من نوشته شده است

نمایشگاه گل

  • ممنون از همه عزیزانم که بهم پیام دادن ممنونم که دارمتون خداییش هیج جای دنیا اینجا نمیشه خوده خودتی با کلی رفقایی که از واقعی هم واقعیترن تحولات زندگیم که نگم براتون آقای پدر جوری وابسته شده که با اجازه ما میره شمال و از وقتی جاری اومد کم کم وابستگی به برادر شوهر کمتر شد و درک کرد من چقدر از دست پری سختی کشیدم و کلا فرصتی گیر میاره میگه شیرین من تو زندگیم به احدی بدی نکردم جز تو که باید حلالم کنی و من در کنج خود نمیپوستم(همون تو پوست خودم نمیگنجم )و وابستگی به فندق باعث شده با میل ما کاری میکنه و جایی میریم و همه اینها یک دهه طول کشیده و آسون نبوده میگرن جان رو با قهوه کنترل میکنم و خداروشکر بهترم نابودی میل جنسی رو با افشره گل سرخ و خوردن فارماکون و آفرودیت یکم روبراه کردمپیر چشمی هم سراغم اومده و عینک میزنم برای مطالعه و بافتنی و موبایل بخاطر اتفاقات مدرسه ها دوهفته فندوقو مدرسه نمی‌برم چون کنارشون دبیرستان دخترانس خدایا خودت نگاهی به ما و بچه های مضطربمون بکن و نجات‌مان بده همیشه فکر میکردم نسل سوخته ماییم بچه هامون بدتر شدن طفلکها تا خودشونو شناختن ماسک زدن و الکل و کرنا و الانم این هم از ام ن ی ت که داریم نمایشگاه گل بود و رفتیم چقدر کیف کردم و چند تا گل خوشگل خریدم کم کم دارم یاد میگیرم که چطوری بهشون عشق بدم و کلی با بودنشون کیف میکنم + نوشته شده در جمعه نوزدهم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 15:54 توسط  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها