پدر شوهرم اینقدر نالید تا شوهرم منو راضی کرد تا ما ده میلیون بهشون قرض بدیم و بهم اطمینان داد که برمیگردونه منم مخالفت نکردم البته بهشون گفتیم از اداره براشون وام ضروری گرفتیم و دیگه حقوقی نداریم اگه قرار باشه اقساطشو ندن ما میمونیم حالا اونا قبول کردن بدن من نمیدونم چرا بهشون اعتماد ندارم و میدونم ما اگه دو تومن ازشون بخوایم عمرا" کمکمون کنن . ولی بیخیال شدم و منتظر اتفاقات خوب و عالی و زیبا و شاد در زندگیمون هستم خاطرات روزانه من ...