خاطرات روزانه من

متن مرتبط با «دوست» در سایت خاطرات روزانه من نوشته شده است

دوست جونم

  • سلام بر دوستان عزیزم چند روز پیش دوست جون زنگید و شروع کرد گریه کردن و از دست شوهرش نالیدددد گفت طبقه پایین خونه که یه دوتا اتاق کوچیکه در اصل زیر زمینه رو دادیم مستاجر یارو شوهرش با چرخ توی خیابون‌ها چایی میفروشه ولی اینقدرررر زندگیشون شیر ینه ۷۰ میلیون دادن موتورکلی بابتش خوشحالن و جشن گرفتن ولی من این بالا توی خونه ۵۰۰ متری نشستم ماشین صفر گوشه حیاط افتاده بعد خونه اندازه قبر برام دلگیره پسرم وصیت نامشو نوشته گذاشته پشت قاب عکسه اتاقش از دست این مرد دیوانه شدیم نمیدونم باید چکار کنم خسته ام ناراحتم افسرده ام طلاقم نمیده برم از دستش آرامش بگیرمکلی دلداریش دادم و خودم سراپا خشم شدم دلم میخواست گردن شوهرشو بزنمخدایا خودت کمکشون کن + نوشته شده در دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 13:2 توسط  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مهمونی دوستانه

  • ساعت یک رفتم جلو در مهد و گفتن بچه هارو فعلا تحویل نمیدن چون جشنشون تموم نشده و تا ساعت 1.5 اونجا منتظر موندم دو تا دوستام هم منتظر من بودن تا برم دنبالشون بالاخره ساعت 1.5 رفتیم بعد از 20 سال دیدن دو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها