دیروز یه زنگی زدم زنداداشم و گفت که پیش بچس و خوبن خداروشکر انشالله که این وروجک خوشگل زود زود بسلامتی از بیمارستان بیاد خونه
بعدم مامی زنگیدم گفت نوه اش پیششه و داداش هم رفته بکاراش برسه و بابام هم خداروشکر خیلی خوب بود
شوشو زودتر اومده بود اداره پست تا کارت ماشینشو تحویل بگیره و بمن گفت اسنپ بگیر بیا منم سریع رفتم دنبالش و رفتیم خونه ماشینو برداشتیم و رفتیم دنبال فندوق و من باید یه مدرکی رو به یکی میرسونم اونم دادیم خرید کردیم اومدیم
نهار املت خوردیم با پیاز فراوون
عصرونه حلوای خرمایی درست کردم فکر کنم جنوبیها بهش میگن رنگینک و کلا برای جنوبه و ما اومدیم بهش مدل دادیم
برای اولین بار بود همچین حلوایی درست میکردم محشر شد
دستورش تو گوگل هست ولی من تو اینستا دیدم کلیپشو اخرش هم توپیشون کردم و تو کنجد بو داده غلطوندمو با چایی خوردیم و شوشو خان برای اولین بار تو تاریخ زندگیمون گفت میشه دیگه شام درست نکنی؟؟؟
من
زیادی سیر شده بود
منم شام فندوقو دادم و یکم سالاد درست کردم میدونستم این شکمو باید یه چیزی بخوره
سالاد خوردیم و رفتیم تو گوشیییی
برف اومده خیلیییی زیاد و کلی فندوقم ذوقیده و اگه هوا این جوری باشه ظهر باهم میریم ادم برفی درست میکنیم البته که این چیزیا از من بعیده ولی باید ببینم که چی میشه
خاطرات روزانه من ...برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 75