الان من چکاره بیدم؟

ساخت وبلاگ

سلام خداجونمممم

سلام دوستای پر انرژی من 

دیروز وقتی رسیدم خونه و لباسهامو عوض کردم حس کردم یه بوی خفیف وایتکس میاد سمت کلبینت رفتم و دیدم بله توی یه شیشه شوی یکم وایتکس ریخته بودم نمیدونم چرا سوراخ شده بود و نم نم نشت کرده تو کابینت سریع وسایل زیر سینک رو ریختم بیرون و خشکش کردم و دوباره چیدم بوش شدید حالمو بد کرد 

موقع رفتن به خونه هم شیشه های تاکسی پایین بود و باد میخورد به پیشونیم از انجا که تاکسیها نه دستگیره دارن نه استاندارد هستن هیچی نتونستم بگم و سعی کردم بهش فکر نکنم 

اقای پدر یه سررسید از سرکار برام اورد امسال سررسید خیلی کم شده و منم تصمیم گرفتم توش روزانه نویسی کنم دیروز اولین صفحشو پر کردم 

شام خوردیم و دیگه انرژیم تموم شد  بوی وایتکس و باد سرد  باعث شد سردردی بگیرم که چشمام داشت از درد منفجر میشد دیگه ساعت 11.5 خوابم برد و فندوقو سپردم به اقای پدر 

صبح ساعت7.5 پری زنگیده 

سلام خوابی؟

قلبم ایستاده بود ترسیده بودم خدایی نکرده اتفاقی افتاده باشه ولی دیدم اروم سلام داد اروم شدم 

چون پری همیشه جیغغغ میزنه 

سلام مرسی 

خواب بودی؟

نه فندقو بردم خونه مامان الان رسیدم خونه لباس عوض کنم برم سر کار 

اهان خواستم بگم این عروسه اصلا جن گرفتتش و هر چی میگم عین جن زده ها منو نگاه میکنه با جوراب کثیف میره رو تخت بهش میگم هندونه قاچ کردم ببر منو نگا میکنه و کاری انجام نمیده لباس شوهرش خیلی کثیف بود تو خودت میدونی من به بهداشت خیلی حساسم 

حالا بچم دلش میخواد ما بریم اون خونه ولی من مخالفما 

حالا هر چی به بابا میگم ما بریم اون خونه اینها( برادرشوهر  زنش) بیان اینجا میگه نه 

حالا یه زنگی بزن به بابا به تو گوش میده بگو این هفته برید اون خونه 

اخه من میخوام برم ببینم خونمو به گند نکشیده باشه 

منم فقط ساکت بودم اخه نفهیمیدم الان خودش میخواد بره یا بچش دلش برای دوچرخش تنگ شده؟

گفتم اخه من چی بگم؟ گفت اخه بابا فقط حرف تورو گوش میده بهش زنگ بزن باشه . گفتم باشه 

من کلا این خاله زنک بازیو دوست ندارم درسته گاهی هم زیادی قاطی برنامه هاشون شدم اما دیگه اینو دوست ندارم 

جرات نکردم بگم نه (ازش ترسیدم) گفتم باشه فعلا برم سر کار 

الانم زنگ نزدم 

کلی هم از عروسه غیبت کرد و حوصله نداشتم دید زیاد جواب نمیدم خداحافظی کرد 

خداییش رفع و رجوع کردن رابطه بین پری و شوهرش بمن ربطی نداره تازه این دو سه باری هم که خودمو دخالت دادم تو رابطه بین عروس جدید و اینها اصلا زیادی بوده بمن چه 

 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 86 تاريخ : شنبه 6 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:56