۰۱/۱۲/۲۰

ساخت وبلاگ

ساعت یک ربع به دو اقا آرتین خانواده ما بدنیا اومد و من دوباره عمه شدم

چقدر هیجان انگیزه و چقدر ذوق کردم خدایا شکرت

دوروز پیش مانی زنگید و گفت شیرین جان داداش و زنداداشم تصمیم گرفتن بچه رو نگهدارن عید بدنیا بیاد خندیدم و گفتم مامان جانم تو چرا استرس گرفتی مگه اون میمونه آخه اون بخواد بیاد یک ثانیه بهشون امان نمیده و امروز صبح با خوشحالی زنگیدم که آرتین بدنیا اومد و ما میریم تهران گفتم برید بسلامت

خدایا بابت این نعماتت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

+ نوشته شده در شنبه بیستم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 9:22 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 17:33