ساعت یک ربع به دو اقا آرتین خانواده ما بدنیا اومد و من دوباره عمه شدم
چقدر هیجان انگیزه و چقدر ذوق کردم خدایا شکرت
دوروز پیش مانی زنگید و گفت شیرین جان داداش و زنداداشم تصمیم گرفتن بچه رو نگهدارن عید بدنیا بیاد خندیدم و گفتم مامان جانم تو چرا استرس گرفتی مگه اون میمونه آخه اون بخواد بیاد یک ثانیه بهشون امان نمیده و امروز صبح با خوشحالی زنگیدم که آرتین بدنیا اومد و ما میریم تهران گفتم برید بسلامت
خدایا بابت این نعماتت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 56