پریود مغزی شدم

ساخت وبلاگ

یهو نمیدونم چی میشه که حس میکنم تو خواب سرم درد میکنه صبح کور مال کور مال میرم و یه نوافن میخورم و میام سرجام دراز میکشم خوابم نمیبره

دل و دماغ کتاب صوتیو اهنگ ماهنگ رو ندارم

خودمو سرگرم میکنم به درست کردن صندل تو اتاقم که میخواستم با تریکو مدلشه تغییر بدم با اینکه خیلی خوب شد و کیف کردم ولی حالم خوب نشد

سردرد و کلافگی و درد معده دلیلی شد برای زدن شیاف دیکلوفناک و بل اینکه دردهای کم کرد ولی بدنمون بی‌حال کرده بود

عصر فندوقو بردیم کلاس زبان با مامانها رفتیم پارک کنار آموزشگاه گفتیم خندیدیم سعی کردم حالمو خوب کنم ولی انگار یه سرماخورده رو بزاری تو یخچال و بهش ترشی هم بدی اینجور بدنم دربرابر تزریق این همه انرژی مثبت مقاومت کرد و خودشو به نفهمی زد

داداش زنگ زده برای چهارشنبه دعوتمون کرده میخوان برای آرتین خان جشن بگیرن انشالله و آقای پدر توی این حال من غرررر زنان که چرا چهارشنبه آخه مینداخت ۵ شنبه و من در سکوت مطلقققققق

وقتی رسیدیم خونه گفتم بزنگم بگم مانمیایم یهو آقای پدر ناراحت میشه که حالا صبر کن مرخصی اوکی نشد و نتونستم بیام بعد زنگ بزن . بخدا این مردا گاهی خود درگیری دارن و دوست دارن ب... ر....ی...نن توی اعصابمون

الان آقای پدر پیش فندوقه و مثلا میخوان بخوابن و کلا در حال بحث و گفتگوهای شیرین پدر پسری هستن

و اینجانب در بداخلاقترین و عصبیترین حالت ممکنم و دوست دارم چشمهامو ببندم و برم به ۲۰ سال گذشته شایدم ۲۰ سال آینده اصلا نمیدونم چرا فقط میخوام اینجایی که الان هستم نباشم

+ نوشته شده در جمعه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت 1:30 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 55 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1402 ساعت: 14:42