سلاممممم

ساخت وبلاگ

سلام سلام

مهمانها اومدن و چند روز بودن و رفتن بهمون خیلی خوش گذشت و کلی کنار هم گفتیم و خندیدیم

گلدون ها رو عوض کردم دوتا از گلهای خوشگلم خشک شدن نمیدونم چراااا

کتاب شفای زندگی رو جایی گذاشته بودم که دسترسی بهش نداشتم قرار بود به یکی از دوستان قرض بدم بعد از رفتن مهمانها و جابجایی وسایل بکمک آقای پدر دراوردمش

خداییش شماها چکار میکنید مرباهاتون کپک نمیزنه من مرباهام تو یخچال هم روشون یک ورق سفیدی میزنه

دوباره رسیدیم به زمانی که نمیدونم فندوق رو مدرسه ثبت نام کنم یا بمونم جواب نتایج آقای پدر بیاد

دوست جونم داره کارهای دادگاهش رو انجام میده ک من براش وحشتناک غمگینم و ناراحت چی میشه که زندگی بعد از ۲۰ سال به اینجا میرسه خدایا کمکش کن خواهش میکنم

برای خودم برنامه ریزی کردم و کتاب صوتی صبح جادویی رو با صدای پر انرژی سادات اعلایی گوش میدم صداش به آدم انرژی میده

برای ناهار فندوق عدس پلو پریدم آقای پدر همچنان رژیمه

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت 10:40 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 57 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1402 ساعت: 14:42