حال و هوای این روزا

ساخت وبلاگ

سلام سلام

سر نامنظمی و بهم ریختگی رژیم اقای پدر و اینکه حرف منو گوش نمیکنه دیشب یه غرش عظیمی کردمممم

برادرشوهر خداروشکر خوبه و انشالله فردا ترخیص میشه

دیشب تولد برادر زادم بود که ما نتونستیم بریم تهران

با این ماسکی که گفته بودم قبلا بهتون (دانه چیا و برنج و الوورا و ویتامین آ و ای ) هر روز پوستم خیلی خیلی بهتر میشه و خودم کیف میکنم

طلا شده 3150 میخواستم یه زنجیر بخرم ولی نشد فعلا صبر کردم با اینکه میدونم بعد عید گرونتر میشه ولی چاره ندارم پولم دست داداشمه

با اینکه دوست نداشتم صدای پری رو بشنوم ولی باز زنگیدم حالشو بپرسم که فردا پدر شوهر گلگی نکنه

تا امروز مرخصیمون نیمه اوله و ما 27 ام میریم شمال و پهن میشیم خونه پدر شوهر

کلی کار دارم و بزرگترینش اتو کاریه و من بدون هیچ عکس العملی خودمو به تنبلی زدمو کاری نمیکنم

اصلا نمیدونم چرا اینقدر بیحال و بی انگیزه شدم

+ نوشته شده در یکشنبه بیستم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 9:43 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 11:33