مردم حرف در میارن

ساخت وبلاگ

همیشه برای مردم زندگی کردم بابا و مامانم اینجوری یادم دادن که همیشه باید حواست باشه حرفی پشت سرت نزنن .امروز بعد از سالها زندگی در دهه سوم زندگیم فهمیدم مردم زندگی خودشان را دارند و هیچ کاری بکار ما ندارن امروز من خوشحالم از پولهای ناخواسته ای که بهم میدن در حالی که یکی از همکاران شوشو در اثر تصادف فوت شده ما وقتی شنیدیم ناراحت شدیم حتی گریه کردم ولی فراموش شدن و زندگی خودمو دارم ادامه میدم با خنده و سر مستی تازه فهمیدم چقدر عمرم تلف شد و مردم نیم نگاه و توجهی هم نداشتن و من اونطوری که دلم میخواست زندگی نکردم و راحت نبودم یکبار شوشو میخواست بریم سفر بمن گفت میتونم با همین لباس بیام لباس راحتی و مرتبی تنش بود ولی لباس بیرون نبود میتونست راحت رانندگی کنه و من بدون ناراحتی گفتم اره تو راحت باشی مهمترین اتفاقه هر جور راحتی بیا . امروز خیلی خوشحالم که اون روز تو زندگیم برای اولین بار بخاطر حرف مردم شوشو رو نرنجوندم و اینو باید یاد بگیرم تا همیشه که منه احساساتی که همیشه غم دیگران مثل خوره منو از تو ویران میکنه جدیدن بخاطر مشغلم به کسی حتی فکر هم نمیکنم مردم هم مطمئنن به من فکر نمیکنن و من باید راحتتر زندگی کنم ولی بازم خوشحالم که الان اینو متوجه شدم  و تصمیم گرفتم یاد بگیرم راحتتر و برای خودم زندگی کنم درستکه دیگه خیلی جوون نیستم ولی الانم برای جبران زمان دارم . تازه فهمیدم چقدر خصوصیات دارم که باید تغییرشون بدم تا بتونم زندگیمو شیرین و زیبا و راحت ادامه بدم 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 89 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 11:34