وقتی به یه چیزی عمیقا فکر میکنی

ساخت وبلاگ

رفته بودم یه جلسه کاری خسته و داغون داشتم میومدم و به این فکر میکردم اگه مهتاب هنوز تو پاساژ مغازه داشت حتما میرفتم پیشش خستگیم در میومد مهتاب از دوستان دانشگاهمه توی پاساژ مغازه داشتم یه بار که رفته بودم خرید دیدم که مغازش بستس و کلا طبقه بالای پاساژ شده مردونه فروشی شمارشو نداشتم ازش خبری بگیرم توی همین فکرها بودم که دیدم مهتاب داره خندان از اون طرف خیابون میاد به سمت من بغلش کردم بوسیدمش وای خدایا مگه میشه گفتم به خدا الان داشتم به تو فکر میکردم گفت منم هفته پیش خیلی بیادت بودم و الان از دور دیدمت و هی به خودم میگم این شیرین قصد نداره پیر بشه کلی خندیدیم  کلی حرف زدیم وقتی فهمیدم برادرش فوت شدم خیلی متاسف شدم کلا بهم ریختم و ناراحت بودم فکرم کلا مشغول شد نیم ساعتی کنار خیابان و توی گرمای ظهر با هم حرف زدیم و شمارشو گرفتم و ادرس مغازشو گرفتم و خداحافظی کردیم کل راه خونه به بچه برادرش به زن داداشش و مادرش فکر میکردم گریه کردم تا یکم اروم شدم وقتی رفتم دنبال شوشو براش تعریف کردم اونم فقط گوش میداد شوشو از وقتی مادر و برادرشو از دست دادن این چیزا رو که میشنوه زیاد ناراحت نمیشه شایدم بروی خودش نمیاره و فقط گوش میده

 قبل اینکه برم جلسه اون موقع که حالم خیلی خوب بود رفتم لوازم تحریری یه دفترچه خوشگل برای خودم خریدم تا کارهایی که باید انجام بدم رو توش بنویسم . طی روز کلی کار خوب انجام دادم به شوشو خان و فندوق حسابی رسیدگی کردم و موقع شام یک شام رژیمی برای شوشو یک غذای نی نی برای فندوق و یک پلو خورشت خوشمزه برای خودم درست کردم خلاصه کلی کار خوب انجام دادم 

امروز یه زنگ بهم زدن  که نقدینگی شرکت کمه و اقایی که همه پولها توی حسابشونه و جزء شرکا هستن و به دلایلی ما مجبور بودیم اجازه بدیم پولها بره تو حسابشون الان خارج از کشور هستن فکرم مشغوله و دارم دنبال یه راه حل میگردم ان شالله که درست میشه 

یکی از دوستام میخواست جایی مشغول بکار بشه اگهیشو دیده بود و بهم زنگ زد که اگه میشه تو برو باهاشون حرف بزن و من به واسطه اعتبار تو اینکارو بگیرم راستش به این دوستم خیلی بدهکارم اما این کار خیلی سخت بود و انجام دادنش یکم منو درگیر میکرد با شوشو مشورت کردم گفت نمیتونی بپیچونی یه جایی دیگه تلافی کن این کار مسئولیت داره منم مجبورن پیچوندمش نگین بدجنسم بخدا نیستم ولی نتونستم اعتبار شغلیمو بخاطر دوستی که تازه مدرکشو گرفته و هیچ تجربه کاری نداره گرو بزارم باور کنید 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 78 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 11:34