عشق ممنوعه واقعا هست

ساخت وبلاگ

- قهوه مینوشم تلخ تلخ 

نمیدونم چرا ولی جرعه جرعه مینوشم کیف میده انگار 

- یه کار خیلی حساسی دارم که باید انجام بدم نیاز به تمرکز فراوان داره امروز اصلا اون روز نیست اما تا ده روز اینده باید انجامش بدم خدا کمکم کنه 

- لطفا قضاوت نکنید این فقط یه حرف دله و نه بیشتر حسی که شاید همتون تجربش کردید همین، یه همکاری داریم همکار نه یه مدیر از یه شرکت دیگه که گاهی کارهامون با همه و تو بعضی جلسات میبینمشون خیلی بهم لطف داره زیاد نمیدونم چرا اما حس خوبی بهش دارم از همصحبتی باهاش خسته نمیشم البته که همیشه صحبتهامون باهم درباره کاره ومراودات و اتفاقات کاری اما از روزی که دیدمش ذهنمو درگیر کرد و سریع خودمو جمع و جور کردم جوری که اگر مجرد بودم حتما کاری دست خودم داده بودم البته نمیدونما همینجوری میگم شایدم اون موقع غرورم اجازه نمیداد ولی الان اینجوری دربارش قضاوت میکنم بحر حال امروز بعد از مدتها زنگ زد و کار و کار و کار اما صداش حالمو دگرگون میکنه نحوه احوال پرسیش و تعارفاتش با همه دنیا فرق داره یادمه دو سال پیش عیدی بزرگی برام فرستاده بود هنوزم تو خونمون هست یه پکیج بزرگ و توش یه سکه البته پکیج چون اسم و ادرس شرکت بود به شوشو گفتم به همه مدیرا دادن و براشون اوردن ولی سکه رو جرات نکردم نشون بدم تماس گرفتم و تشکر و این حرفا  که خیلی رسمی بود و خوش اخلاق با صدای شاد انگار هیچ وقت غم توش نیست مثل همیشه . اما من جوری تشکر کردم که انگار این کارو برای اکثر افرادی که مراودات کاری دارن انجام دادن نمیدونم شایدم همینطور بوده .  عید گذشته مرخصی بودم  و جرات سوال کردن از همکارا رو نداشتم البته که کارمون هم باهاشون کمتر شده بود و دوباره امسال بیشتر باهاشون کار میکنیم و ارتباطات کاری داریم خدا کنه این حس اسمش عشق نباشه و من حتی تو خیالم هم خیانتی نکرده باشم البته که نیست چون من فقط زمانی که هست بهش فکر میکنم نه زمانهای دیگه خودمونیش اینه ازین ادم خوشم میاد نه هیچ چیز دیگه ای 

رسما توهم زدم .


خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : ممنوعه,واقعا, نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1396 ساعت: 22:32