داداشم و ...

ساخت وبلاگ
دو شب پیش داداش بزرگه زنگید که شیرین شوهرت میتونه برای وام 60 میلیونی من ضامنم بشه شوشو هم رفت و پرسید گفتن فقط درجه یک 

 فرداش زنگید که شیرین پس تو برو مهر اقتصاد 60 میلیون وام بگیر برای من شوهرتم ضامنت بشه من قسطهاشو میدم 

میخواستم همون موقع بهش بگم اخه این چه توقع بیجاییه داری اون وام ماهی 2 میلیون قسطشه اگه یه ماه قسط ندی جلو حسابشو ببندن من میمونم تو شرمندگی 

بعد اخه داداش بیفکرم تو الان میخوای حتما خونت تو کوچه مادر زنت باشه خونه خودتو دادی رهن پول رهنشو دادی برای زنت طلا 

الان میخوای وام بگیری بدی پول پیش اجاره کم بدی 

هر دقیقه هم برای تولد و روز زن حتما باید برای زنت طلا بخری حتما باید فلان غذا رو بخورید حتما باید تو برنامه هاتون کنسرت رفتن و تاتر رفتن باشه حتما باید مسافرت لاکچریتو بری بعد بمونی برای وام 

اونم من بیفتم تو دردسر من حسود نیستم دخالتی هم نمیکنم بمن چه ولی خب وقتی اینجوری بخودتون میرسید یکم فکر عاقبت کار هم باشید 

5 سال پیش باسند خونه داداش وسطی وام گرفته چندین بار که داداش وسطی بهش زنگ زدن خودش قسطاتو ریخته گفته حالا روم نشد بهش بگم هنوزم نتونستی ماهی 200 تومن وام خونه اونو صاف کنی سندشو ازاد کنی بهش بدی 

چقدر من غررررر بزنم اخهههههههههه 

امروز ولی بانک نرفتم میدونستم پیگیری میکنه بهش گفتم بانکها گفتن این طرح محدود بوده و تموم شده ناراحت شد میدونم ولی من نمیتونستم برای خوشحالی داداشم زندگیمو تلخ کنم که 

الانم ارومم 

چون خیالم راحته بخاطر بقیه خودمو اذیت نمیکنم 

 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت: 8:37