چطوری کریس

خب همیشه میدونید که من با این عید درگیرم 

حالا یه چیزی براتون تعریف میکنم کلی بمن بخندید تا دلتون خنک بشه 

شوشو که بهش گفته بودن مرخصیمون نیمه دومه و نیمه اول اینجاییم برای همین فعلا خودمونو اماده کردیم چ.....نه زن پدرشوهر تشریف بیارن داشتم کلی ذهنمو خوبش میکردم

سر کار هم  کلی نامه برای فرشته ها و کائنات نوشتم که ما اگه بشه نیمه اول بریم عالیه یکروز از نوشتم و خواسته هام نگذشته بود که یه خبر خوب دیروز کلا حالمونو خوب کرد و کائنات کار خودشونو کردن و منو به خواستم رسوندن 

همکار شوشو زنگید و گفت سازمان برنامه رو دیده و شما پارسال هم نیمه دوم بودید پس امسال میتونی نیمه اول بری مرخصی 

کنار قنادی این خبر خوب باعث شد شوشو بپره و شیرینی برامون بخره 

بعدم گفیم به پدر شوهر بگیم چون سابقه داشته و.قتی خواستن بیان یک هفته قبلتر اومدن اینجا  گفتیم بگیم تا اونها هم بدونن نیمه اول میریم حالا برای اومدن اونها با ما یه فکری میکنیم 

اینجا همون چطوری کریس بود که زن پدرشوهر نثارم کرد شادی پنالتی گرفته شده اینقدری دووم نیاورد و بیرام وند توپو گرفت 

دقیقا همین بود 

زنگیدیم به پدر شوهر گفتیم ما 28 میایم گفت باشه 

دو دقیقه بعد گفت وقتی اومدید با هم میریم مشهد تا سه شنبه بعدم از اونجا با هم میریم خونه شما یک هفته هم اونجا میمونیم بعد میایم 

نمیدونم میتونید حال منو تصور کنید یا نه 

ولی من فقط قهقهه میزدم و میخندیدم شاید از عصبانیت بود این همه خنده 

شوشو که اصلا تصور اینکه بخواد عیدو از شمال بگذره و بره مسافرت اونم عید مشهد به اون شلوغی براش غیر ممکن بود تنها چیزی که تونستم به شوشو بگم این بود که چطوری کریسسسس 

کارد میزدی شوشو خونش درنمیامد میگفت شیرین من میخوام خاله هامو ببینم این که نمیشه تو چی این وسط همش اذیت میشی 

بعدم زنگ زد به برادرشوهر اونم گفت بابا ناراحت میشه اگه کنسلش کنید باز خونمون دعوا میفته چون زنه شدید گیر داده بریم سفر 

شوشو داشت میگفت دلم برای بابام میسوزه تو خندهام گفتم کاش دلت یکمم برای ما میسوخت که با بچه کوچیک 20 ساعت تو ماشین هلاک میشیم 

گفت میدونم عزیزم ولی چاره ای نیست 

الان بنظرتون من چکار کنمممممم 

دارین بهم میخندیداره؟؟؟ خودم دارم به خودم میخندممممم چاره چیه 

خاطرات روزانه من ...