چند دلیل برای خوب بودن

ساخت وبلاگ
باید میرفتم یه جلسه ای رفتم رسیدم به دفترشون گفتن میخواستیم زنگ بزنشم بگیم جلسه کنسله کار پیش اومده یادمون رفت ببخشید 

چی میگفتم ایا؟ همکارن خب خندیدم و خداحافظی کردم 

برنگشتم شرکت و رفتم برای مامی یسری خریدای ریز مثل (زیرپوش و شلوار توخونه و ....) اینچیزا خریدم 

برای فندوقم یک بلوز شلوار شیک دیدم و خریدم 

برای خودمم کفش خریدمو روسری و ریمل 

الان یک جلسه کنسل شده برام کلی اب خورد باید برمیگشتم دفتر و چند تا سند مهر و امضا میکردم دوباره برگشتم دفتر کارمو انجام دادم و خریدامو مرتب کردم و کلی براشون ذوق کردم 

نمیدونم چه سریه من هر چقدر برای مامیم خرج میکنم حالم بهتر میشه و اصلا به چشمم نمیاد ولی یه جوراب 5 تومنی برای خودم میخرم میگم وای پولام تموم شد 

از دیروز که فهمیدم شوشو مرخصیش اوکی نشد یکم بهم ریختم

بعدشم رفت ماشینو درست کنه و منو فندوق تنها بودیم تا 8 

بعدم اون سریال لعنتی کل سیستمم رو بهم ریخت (مرض دارم نگاهش میکنم ) 

دلشوره و عصبی بودن تموم وجودمو گرفته بود ترجیح دادم زود بخوابم شاید بهتر بشم بگو اخه مرض داری نگاهش میکنی همه چی دست بدست هم ادن شب خوبی نداشته باشم 

ولی من قویتر از اینهام که کوتاه بیام و امروزمو قشنگ میکنم و دیگه سریال رو نگاه نمیکنم و نمیزارم این حال بد زیادی منو اذیت کنه 

با داداش حرف زدم گفت بابای نامزدش کوتاه نمیاد و گیر داده بهش گفتم عیبی نداره یکم بهش زمان بدید 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت: 8:37