دیشب هم به هوای مادرش به همه خاله هاش زنگ زد روزشونو تبریک گفت منم دل به دلش دادم و سعی کردم نزارم کلافه بشه البته فکر میکنم نذاشتم من که تو دلش نیستم
دیروز شوشوم دلش مامانشو میخواست خدا مامان نازنینشو بیامرزه و روحشو شاد کنه
به همه زنگیدیم با بهونه و بی بهونه مامی هم گفت بیاید اینجا ولی نرفتیم و خونه موندیم
یه جشن کوچیک سه نفره گرفتیم
برای مامی دو تا پارچه دامنی هم گرفتم (پارچه چقدر گرون شدههههههه)
خاطرات روزانه من ...برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 77