خوب شدم

ساخت وبلاگ
دیروز حال داغون رفتم اداره بوق و بعدم اسنپ گرفتم رفتم دنبال فندوق و رفتیم خونه 

اسباب بازیهای فندوقو ریختم وسط حال و گوشیمم دادم بهش که هر کاری دوست داره بکنه فقط من یکم استراحت کنم 

تخم شربتی و عسل ابلیمو و پونه دم کردم و از همشون یکم خوردم یه کلد ژل هم این وسط خوردم 

فندوق هم مردونگی کرد و اذیتم نکرد 

نهار اش برنج که برای سرماخوردگی خوبه پزیدمو و کلی سیر هم رنده کردم تو ماست خوردیم میخواستم سیرو بریزم تو اش ترسیدم فندوق نخوره 

ساعت4 شوشو اومد چایی خوردیم و باز چایی عسل و ابلیمو خوردم ولی سردم بود یکم  دراز کشیدم  دیگه متوجه نشدم شوشو هم دیده بود سردمه دوتا پتو انداخت روم ولی هنوز سردم بود هی هم بهم میگفت پاشو بریم دکتر 

 خواب و بیداری متوجه شدم که فندوق خوابیده به شوشو گفتم چیزی خورد گفت یکم غذا گرم کردم خورده کیک هم خرده شیر هم بهش دادم ولی مسواک نزد و خوابید 

گفتم من خیلی سردمه 

تو حال یه قسمتی که لوله های پکیج به رادیاتر وصل میشه همیشه خیلی داغه و شوشو گفت اینجا پتو میندازم بیا اینجا بخواب  

دوباره غش کردم ساعت 10 بیدار شدم غذای فردا نهار فندوق که برنج و مرغ بودو گذاشتم رو گاز بقیه کاراشو سپردم به شوشو و خوابیدم 

حسابی گرمم شده بود و لرزش استخونهام افتاد و خوب خوب بودم ترجیح دادم تا صبح همونجا بخوابم 

و صبح حالم خیلی خوب بود 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 5 ارديبهشت 1398 ساعت: 13:44