وقتی شوهر جان را لوس بار میاوریم

ساخت وبلاگ

دیروز فکر نمیکردم بتونم زودتر برم خونه و شوشو جان رو راهی کنم صبح که داشتم میومدم سر کار میوه شستم گذاشتم رو اپن و روش نوشتم 

((اینها رو بریز تو پلاستیک برای تو راهت ))

شوشو اینو دیده بود و زنگید شیرین خوبی؟ گفتم اره عزیزم گفت حس میکنم ازم ناراحتی گفتم نه چطور؟ راستی میوه هم برات شستم  بزار تو ساک جلو دستت ،گفت برای همین میگم اخه توی این نوشتت  هیچ کلمه عاشقانه توش نیست خیلی دستوریه 

بله شوشو به کلمات  عمرم و  عزیزم و جانم و زندگیم و عشقم و ..... عادت کرده حالا یک بار کاملا ناخواسته این اتفاق افتاده من از این کلمات بکار نبردم هی از من میپرسه تو از من ناراحتی؟ درضمن اصلا بهجملات دستوری از طرف کسی عادت نداره ایشون از بدو تولد فقط دستور دادن والا 

گفتم نه بابا شاید خوابالو بودم متوجه نشدم فقط نوشتم همین 

برای همین بود تلاش کردم یه نیم ساعتی زود برم خونه نگه منو رها کردی و ازین صحبتهایی که به قول شمالیها حرف کشی کنی و ول نکنه والا 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 63 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:33