تهران

ساخت وبلاگ

یکشنبه رفتیم خریداهای پذیرایی برای روز دفاع دوشنبه رو انجام دادیم و رفتیم خونه مامی 

میوه ها رو شستم و چیدمو و سلفون کشیدم شیرینی هم همینطور 

زود خوابیدم تا ساعت 3 راه بیفتیم ساعت 3.5 راه افتادیم و 6.30 تهران بودیم هفت جلو در دانشگاه بودیم تا من بخودم برسم و  مرتب بشم در دانشگاه هم باز شد و رفتیم داخل 

اساتید اومدن و شوشو دفاعشو انجام داد و تمام مدت از همراهی من تشکر کردن 

موقع نمره که شد گفتن ما نمره 17 از 18 براتون در نظر گرفته بودیم ولی بخاطر حضور خانمت توی این جلسه و همراهیشون 18 از 18 منظور میکنیم 

کلی وجودم برای شوشو مایه خیر و برکت والا 

دو نمره مقاله هم قرار شد تا چند ماه دیگه مقالش منتشر شد منظور بشه 

ساعت 11 کارامون تموم شد 

ویزو روشن کردیم برگردیم که گوشیم خاموش شد 

و هر چی بهش گفتم داریم اشتباه میریم قبول نکرد گفت بنظرم داریم درست میریم بهش گفتم شوشو این سمتی داریم سمت خونه داداشم میریم انگار سمت شرق یهو نگاه کرد به تابلوها و گفت بله داریم میریم آمل 

گفتم یعنی میخواستی منو یواشکی ببری شمالها دیدی ؟؟؟؟ 

خلاصه رفت از صندوق عقب از توی وسایلها اون یکی گوشیشو اورد و با ویز برگشتیم و از تهران اومدیم بیرون 

ولی خداییش تهرانیها اونجا چجوری نفس میکشیددددددد 

سردردی گرفته بودم که نگو نفس میکشیدم حس میکردم ریه هام میسوزه انگار تو اگزوز ماشین گیر کرده باشم 

از تهران که دور شدیم و برفهای شهرمونو دیدم کلی حسم خوب شد 

خدایا کمک کن این هوای خوب نسیب تهرانیها هم بشه چون دیگه ار دست ادمهاش کاری بر نمیاد کلی بی تدبیری کردن تا به اینجا رسیدن خودت تدبیری کن براشون گناه دارن طفلکیها 

کلی غصه خوردم که خودم چجوری باید سال دیگه توی این اب و هوا زندگی کنم خدایا 

ساعت 3.15 خونه مامی بودیم و خسته و کوفته بودم 

شوشو رفت ریخت و پاشهای تو ماشینو مرتب کنه من و فندوق کمی بازی کردیم و مامی شام پزید ساعت 7 شام خوردیم و اومدیم خونه 

فندوق تو راه خوابید منم چون سرم درد میکرد وسایلو همونجوری گذاشتم تو اشپزخونه و خوابیدم نمیدونم شوشو کی خوابید چون داشت مدارکشو مرتب میکرد و کاراشو انجام میداد 

 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:55