دفاع

ساخت وبلاگ

شوشو باید برای دفاع پایان نامه بره تهران چند هفته ای میشه که نمیتونه بره و مرخصی نمیتونه بگیره بهش میگم شما نباید با استادها هماهنگ بشی انگار اونها باید باهات هماهنگ بشن میگه اره والا 

بعد از دو هفته یهو تصمیم میگیره برای دوشنبه همچیو اوکی کنه 

میگه خب حالا من چکار کنم؟؟

میگم خب یکشنبه برو  دوشنبه صبح کاراتو انجام بده و برگرد 

میگه میشه باهام بیای تو بیای راحتترم 

میگم باشه ببینم میتونم دوشنبه مرخصی بگیرم و باهات بیام 

یهو خیالش راحت میشه و میگه اخیش خیالم راحت شد پس مرخصیت اوکی شد با دانشگاه هم هماهنگ کن چون خانم ...گفته زودتر بهم خبر بدید 

میخندم میگم باشه 

برناممون اینه دوشنبه ساعت 3 صبح راه بیفتیم برای 7 دانشگاه باشیم 

میتونستم یکشنبه بریم شب خونه یکی از داداشها باشیم ولی فکر کردم یکی از زنداداشها بارداره اونیکی هم تازه عروسه پس شاید دلشون نخواد خواهر شوهر یهو بیاد خونشون 

به مامی گفتم فندوقو میزاریم پیشت میریم و برمیگردیم خونه داداشام هم نمیریم بی سروصدا میریم و برمیگردیم 

انشالله همچی خوب باشه و دفاعشم تموم بشه من یکم نفس راحت بکشم 

انشالله که هوا هم خوب باشه راحت بریم و برگردیم 

 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:55