من و این روزها

ساخت وبلاگ

سلام سلام

فندوق رو دیگه کلاس نقاشی نمی‌برم چون اصلا باهاش خوب کار نمیکنن خودمم اصول طراحی رو یاد گرفتم و فعلا تو خونه تمرین میکنم

تابلو دکوراتیومم تمام شد و الان روی دیوار نصب شده

این روزها یکم بی‌حوصله ام اولش بخاطر گرفتن وام بود رفتم وام بگیرم رئیس بانک دوست پسر سابقم بود حرفهاش اذیتم کرد

دومیش بابت درد سینم رفتم دکتر گفت کیست داری

عمم از مکه اومده بود رفتم ببینمش همه فامیل سینه هاشونو برلی زیبایی کوچیک کردن خیلی خوب شدن دلم میخواد منم برم ولی آقای پدر مخالفه

پدرشوهر افتاده دستش شکسته یکمم نگران اون شدم

آقای پدر براثر رژیم‌های وحشتناکی که گرفته الان زود کلافه میشه و این خیلی اذیتم میکنه

یکم چاق شدم و میخوام شروع کنم پیاده روی و ورزش و کم خوردنمو ولی هی امروز فردا میکنم

+ نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 9:50 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 19:34