چند روزی درگیر پایان ترم زبان فندوق خان و روزهای اخر مدرسش بودم
کار جدیدم رو هم شروع کردم
وزنمم کم کردم
درسمم شروع کردم
چند روز پیش فندوق خیلی اذیتم کرد اقای پدر هم که خیلی لوسش میکنه و من هم مثل بمب بودم شب بعد شام زمان مسواک زدن فندوق و با یه غر کوچیک ترکیدمممممممممم
بعد از اون روز همچی داره عالی پیش میره انگار لازمه گاهی یه جیغی بزنیم بلکه این افایون حساب کار دستشون بیاد
برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 39