خداروشکر

ساخت وبلاگ

چند روزی درگیر پایان ترم زبان فندوق خان و روزهای اخر مدرسش بودم

کار جدیدم رو هم شروع کردم

وزنمم کم کردم

درسمم شروع کردم

چند روز پیش فندوق خیلی اذیتم کرد اقای پدر هم که خیلی لوسش میکنه و من هم مثل بمب بودم شب بعد شام زمان مسواک زدن فندوق و با یه غر کوچیک ترکیدمممممممممم

بعد از اون روز همچی داره عالی پیش میره انگار لازمه گاهی یه جیغی بزنیم بلکه این افایون حساب کار دستشون بیاد

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 17:17 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 39 تاريخ : جمعه 4 خرداد 1403 ساعت: 17:36