چشم بابا جونم

ساخت وبلاگ

چند روز پیش بابا گفت تاریخ گواهینامش داره تموم میشه و باید بره برای تمدید توی این پرسه متوجه شدیم چشم پزشکی ردش کرده همه نگران شدیم متخصص وقت گرفتم و خودمم رفتم باهاش متخصص گفت بخاطر دیابت پشت چشمش ورم داره و خونریزی باید زودتر تزریق کنیم توی د نوبت هر دو چشمش رو

شنبه اولین نوبت تزریقشه انشالله که همچی عالی و خوب پیش بره

یکم رفتارهای زن ذلیلانه داداشم آزار دهنده شده و آدم می‌ترسه چیزی بگه بهش

هی به مامی میگم به ماچه زندگی خودشه ولی خب این قدر در اختیار پدر زن و مادر زن و خواهر زن بودن اصلا برامون جذاب نیست اونا فقط دارن این بچه رو میدوشن بدون قطره ای دستگیری ازشون مثلا اینکه خانواده زنش رو برده مسافرت ۶۰ میلیون هزینش شده این یکی از همه اون سرویسهاست و مادر زنش حاضر نیست از خوابش بزنه و بچه اینها رو نگهداره که اینها دوتایی از صبح برن سر کار و وقتهایی که زنداداشم میره سر کار داداشم خونه میمونه تا ظهر بچه رو نگه میداره تا ساعت یک که مادر زنش بیدار بشه بعد بچه رو ببره بده بهش و بعد بره سر کارو خیلی کارای دیگه که اصلا نمیتونم بگم براتون

+ نوشته شده در چهارشنبه نهم خرداد ۱۴۰۳ ساعت 9:50 توسط  | 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 21:52