چقدر کار دارممممم

ساخت وبلاگ

تا حالا شده هر چی کار میکنید بازم ببینید وای چقدر کار داریدددددد

من الان در این گرداب گرفتارم و همش راه میرم و دور و برمو نگاه میکنم میبینم وایییی چقدر کار دارممممممم پنج شنبه خاله شوشو بهش زنگ زده بود و گفته بود دارن برنامه ریزی میکنن بیان خونمون به شوشو لبخند زنان گفتم بیان خوش اومدن ولی توی خودم حس کردم الان بدترین موقعس که بخوام یک هفته مهمونداری کنم دیدم با این غصه ها کار درست نمیشه باید خونه رو کم کم سروسامون بدم خالهاش فوق العاده تمیز و مرتب و شیکن خونشون که میری همجا برق میزنه بلند شدم رفتم رختخوابها رو ریختم زمین و ملافه هاشونو دراوردم ریختم تو ماشین باید یه سری روبالشی و رو جدید بدوزم یادم افتاد قبلا پارچه خریده بودم اوردم دیدم خیلی هم خوبن برای رو بالشی برش زدم و گذاشتم کنار تا توی این چند روزه فرصت کنم بدوزمشون فقط باید برم بازار ملافه سفید یا صورتی برای توی رختخواب مهمان بخرم . پرده اتاق خواب رو هم باید مرتب کنم اون پرده اصلا قشنگ نیست توی این هفته حتما باید یه سر با شوشو به بازار برم و پرده بخرم و بیارم بدوزم . باید همه ظرفهایی که توی اثاث کشی همینجوری رو هم چیدم توی کابینتها هم سر فرصت بشورمشون تا یه موقع گردخاکی چیزی نداشته باشن ابروم بره خلاصه یه طوماری هم نوشته دارم که یکی یکی مجبورم انجامشون بدم مامانم طفلک در حال تدارک دیدن سبزیجات معطر و خورشتی و اشی و سوپی و .... برای خونه منه کافی بود بفهمه من مهمون قراره برام بیاد شروع میکنههههه نصایحش را مادر جان تو چرا اینجوری هستی مهمون با خودش برکت میاره ادم باید خونش مهمون بیاد نمیشه که کسی نیاد اخه یکی بیاد به مامان من بگه من که نمیگم مهمون نیاد میگم الان نیاد الان موقعیت خوبی نیست خلاصه شروع کرد که من حالا برات این کارو میکنم اون کارو هم انجام میدم خونت قشنگ پر باشه تو چکار داری بزار بیان خونه بچشونه تو میری سر کارت اونا غذا مذا درست میکنن خوش میگذره کنارشون اخم و تخم نکنی ببرشون بیرون میان اینجا تفریح ............................. واییییی خلاصی از دست مامان من کار حضرت فیله باشه مادر جان ببخشید چی میشه یکم همراه بشی با دل بی صاحب من اخه همش باید نصیحت کنی که من مثل عروسهای عهد شماها زندگی کنمممم اخه چرااا بخدا همکارام وقتی میشنون خانواده شوشو ده بیست نفری میان ده روز میمونن و میگردن و میرن منم خونمو میسپارم بهشونو میام سر کار تعجب میکنن خب چکار کنممممم تازه مامی میگه این همکارات از حسودیشونه اخه چه حسودی داره من نمیدونم والا تازه میگه من بچتو نگه میدارم تو قشنگ به همه کارات برس دوخت و دوزاتو انجام بده . فریز هم داره منفجر میشه چون فهمیده مهمون داریم سبزیهایی که برای خودشم بوده داده بمن گفته برای خودم دوبار میگم بابات میگیره تمیز میکنم نگران نباش من اصلا نگران نیستم والا نمیخوامممممممممم

خلاصه از نصایح ننه بگذریم تا برنامه قوم شوشو هماهنگ بشه و بیان یه چند هفته ای وقت دارم تا به خونه و کارهام سروسامون بدم بشورم و بسابمو بدوزم تا الان فقط هر چی که باید سر جاش میبودو گذاشتم سر جاش به تمیزی کلی نرسیدم البته شوشو میگه تو وسواس داری زیادی گیر میدی اخه خاک کجا بوده بره لای چینیهای توی کابینتت ولی واقعا نمیتونم من قبل از اومدن مهمونها باید بشورمشون حتما 

بعلت استرس فراوان یک جوش به اندازه کله گاو روی  چونم زدم دردی داره فراوووننن اخ مامانی من چکار کنم 

خاطرات روزانه من ...
ما را در سایت خاطرات روزانه من دنبال می کنید

برچسب : چقدر,کار,دارممممم, نویسنده : 9khateraha95b بازدید : 87 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 17:05